خلیج نیلگون فارس
سلاااام چند وقتی بود که باز هوای خانواده رو کرده بودم و همش اینجوری بودم که همسر جان ییهو ما رو با سه تا بلیط هواپیما غافلگیر کرد و سه تایی رفتیم بندر.جای همگی خالی خوش گذشت.دو هفته ای رو اونجا بودم و کیان کلیییی با پسرخاله هاش بازی کرد رفتنه همینجوری که داشتیم از پله های هواپیما بالا میرفتیم آقای خلبان رو به کیان نشون دادم و براش توضیح دادم که خلبان کیه و کارش چیه.توی راه کیان همش میگفت میخوام برم پیش خلبان.منم بردمش پیش مهماندار و گفتم پسرم میخواد خلبان رو ببینه،مهماندار هم دست کیان رو گرفت و بردش پیش خلبان و ی کم با هم اختلاط کردن و اومدن اتفاق خاصی اونجا نیافتاد یعنی الان یادم نمیاد پس ی کم از حرفای پسریم بگم بندر که...
نویسنده :
مینا
15:05